خاطرات بهار و تابستان 96
روز آخر سال کبیسه 95 رادمهر به اعضاء خانواده عزیز و اقاجون اضافه شد و روز 9فروردین 96 عزیزربابه که از بهمن ماه تو بیمارستان بستری شد و 20 اسفند به خونه اومد به رحمت خدا رفت و همه ماها رو تنها گذاشت و خودش رو به پسر بزرگش محمدرضا خدابیامرز و پدر و مادرش و خواهر و برادرای خدابیامرزش رسوند واز دار این دنیا راحت شد.الان که این خاطرات رو مینویسم هنوز حضورش رو تو زندگیمون حس میکنم و باور به نبودنش ندارم . عزیز خیلی خیلی قوی بود . الان همه دلنگرانیها و دغدغه های من آقاجون هست که با رفتن عزیز خیلی خیلی تنها شده و هر ور غصه و ناراحتی تو چهره اش مشخصه.ولی این تنهائی و ناراحتی رو بروز نمیده و از درون داره ذره ذره آب میشه . بدون اینکه اطر...
نویسنده :
مامانی
15:06